یکی از مهمترین مسائلی که در زمینه استارتاپها باید مورد توجه قرار بگیرد استراتژی نحوه راهاندازی یا به بیان بهتر معرفی محصول یا کسبوکار خودتون به بازار است. اگر شما در انتخاب این استراتژی اشتباه کنید بهای سنگینی بابتش خواهید داد و در بدترین سناریو شکست خواهید خورد.
بهترین استراتژی راهاندازی، اینه که اونقدر محصول جذابی داشته باشین تا مردم دوست داشته باشن ازش استفاده کنن و به بقیه هم اون رو پیشنهاد بدن.
هیچجوره نمیتونید این موضوع رو کنار بذارید. شرکتهای زیادی مثل Color بودن که حتی با ایجاد شهرت و روابط عمومی فراوان، باز هم نتونستن تو بازار موفق باشن، اما شرکتهای دیگه نظیر Instagram مثل موشک به سرعت صعود میکنن و میرن بالا. هر دو این شرکتها، اپلیکیشنهایی بر محور عکس و فیلم، برای iPhone ارائه کردن اما چی شد که یکی شکست خورد و دیگری، هم چنان در حال پیشروی هست؟ جوابش اینه که Instagram داستان و استراتژی بهتری نسبت به Color داشت.
بنابراین بیاید جور دیگهای به این قضیه نگاه کنیم:
چطور میتونیم کاری کنیم که در عرض یک سال، محصول ما مورد توجه کسی مثل Oprah Winfrey قرار بگیره؟ Flipboard به این هدف رسید… برید ببینید چجوری محصولش رو راهاندازی کرد.
یا
چیکار کنیم تا اپلیکیشن ما جزو پیشنهادات ویژه در فروشگاه نرمافزاری(app store) قرار بگیره؟ خیلی از شرکتها مثل Instagram به این رسیدن. راجع به فرایند راهاندازی اونها تحقیق کنید.
یا
چطور میشه نرمافزاری راهبردی ساخت که شخصی مثل Steve Jobs در عرض یک ماه اون رو بخره؟ Siri این کار رو کرد. نگاهی به نحوه راهاندازی اون هم بندازید.
یا
چطور میشه نرمافزاری درست کرد که مردم وقتی میرن توش دیگه بیرون اومدنشون با خدا باشه؟ و حداقل با 4-5 نفر دیگه هم راجع بهش صحبت کنن؟ Empire Avenue از دهها شرکتی هست که داره در این راستا قدم برمیداره. میتونید مطالعهتون رو از ICQ در سال 1996 شروع کنید.
اما پاسخ جامعی که میشه به همهی این سؤالها داد اینه:
هدف شما اینه که آوازهی محصولتون به گوش کسانی برسه که در اون زمینه علاقه دارن و امکان داره محصول شما رو بخرن. پس نباید سعی کنید هرجایی اون رو ارائه بدید. مثلا اگه محصول شما، پوشک بچه هست، قطعا نباید برید تو یک نمایشگاه تکنولوژی و فناوری مثل TechCrunch اون رو ارائه بدید. بلکه باید برید سراغ جاهایی که به اون زمینه مربوط هستن. مثلا مجلات خانوادگی و پرورش فرزند.
البته پوشک بچه رو مثال زدم! به احتمال زیاد کسانی که دارن این مطلب رو میخونن، در حوزهی تکنولوژی و نرمافزاری کار میکنن. حالا اگه میخواید توجه روزنامهنگارهای حوزهی فناوری رو جلب کنید، باید قصه رو جوری براشون تعریف کنید که به دیدگاه اونها نزدیک باشه و بهش علاقمند بشن.
مثلا اگر در TechCrunch به M.G. Siegler که طرفدار دو آتیشهی Apple هست، یک نرمافزار ویندوزی جدید ارائه بدید، احتمالا براش جذاب نخواهد بود و بهتون محل نمیده.
اما اگه بهش توضیح بدید که مثلا همین اپلیکیشن چطور میتونه کاری کنه تا علاقه ش به Apple و Instagram بیشتر بشه، شاید به حرفهاتون گوش کنه! یا این که بگید در صورت موفقیت، یک نسخه اختصاصی از اون محصول رو در اختیارش میذارید.
همه چی برمیگرده به قصهای که از محصولتون تعریف میکنید.
برای شروع برید قصهتون رو برای چندتا از این بچه پولدارهایی که تا یک تکنولوژی وارد بازار میشه سریع میرن میخرن، تعریف کنید و به عکسالعمل اونها توجه کنید. تعجب میکنن و هیجان زده میشن یا با بیمحلی فقط سر تکون میدن؟!
اگه هیجان زده شدن، یعنی امیدی هست. اگه نه، که هیچ!
گرفتن بازخورد، مخصوصا از افراد حرفهای، میتونه تعیین کنه که شما قادر به ارائه محصولتون برای اولین بار، در یک نمایشگاه بزرگ یا بین المللی هستین؟ یا اینکه باید از جاهای کوچکتر، با مخاطبان کمتر شروع کنید. اگر قصهی شما به اندازه کافی برای ارائه در صحنههای بزرگ جذاب نباشه و همچنان مصرانه این کارو انجام بدید، فقط برچسب “به درد نخور بودن”، روی محصول و قصهی شما میخوره.
یک لیست از کارهایی که باید برای راهاندازی شرکت انجام بدید، میتونه این باشه:
- یک وبلاگ درست کنید.
- یک کانال در یکی از سرویسهای ویدیویی معروف مثل YouTube درست کنید.
- شروع کنید به مطلب گذاشتن در شبکههای اجتماعی پر مخاطب مثل Twitter.
- صفحاتی برای “در حال راهاندازی” و فرود(اولین صفحهای که کاربر وارد آن میشود) طراحی کنید.
- شرکتتون رو در سایتهایی که برای سرمایهگذارها و افراد جویای کار لیست تهیه میکنن مثل Angel List، ثبت کنید.
- راجع به 10 تا از روزنامهنگارهایی که میخواید قبل از راهاندازی، محصول شما رو بررسی کنن، تحقیق کنید.
راجع به هرکدوم از این استراتژی ها میشه کلی صحبت کرد و تازه کلی مورد دیگه به غیر از اینها هست. اما اول از همه باید تکلیف داستان خودتون رو مشخص کنید. همه چیز از قصهی شما شروع میشه. اگه داستان جذابی نداشته باشید، فیلمها، مطالب وبلاگ، توییتر و … تأثیر همهی اینها خنثی میشه. راهاندازی اولیه خراب میشه. معروفیت شما در فضای مجازی محو میشه. مشتریها اشتیاقشون رو نسبت به محصول از دست میدن. شرکتتون به جایی نمیرسه … خلاصه که به فنا میرید!
کاری که Color انجام داد هم همین بود، قصهای تعریف کرد که هیچ کس ازش سر در نمیآورد و براش مهم نبود. برید نظر هر کسی که میخواید راجع به Color بپرسید … هیچ کس هیچ اشتیاقی نسبت به داستان این شرکت و اپلیکیشن اون نداره. اما از اون طرف، Instagram خودش رو تو دل همه جا کرده و از اقشار مختلف جامعه، توش حساب دارن.
باید این رو هم اضافه کنم که بخش قابل توجهی از داستان شما هم برمیگرده به زمان ورود شما به بازار. میشه گفت Color برای ورود به بازار تقریبا دو هفته، دیر اقدام کرد. زمانی که SXSW دیگه تموم شده بود.
حالا تعریف کنید ببینیم داستان شما چیه؟ …