با گذشت زمان و مشاهدهی اقدامات کسبوکارهای موفق توسط کارآفرینها از بیرون و در نظر نگرفتن مسائل پشت پرده، به تدریج تصویری که از مفهوم کارآفرینی در ذهن اونها شکل گرفته از مسائل بنیادین این زمینه تهی شده، مثلا بازاریابی مساوی با تبلیغات در شبکههای اجتماعی، MVP، محصولی که کمترین ویژگیها و امکانات لازم برای انجام کار اصلی رو داشته و فاقد هرگونه امکانات جانبی هست، (Minimum Viable Product)، مساوی با نمونه اولیه شده و … . این اشتباهات بیشتر از اون هستن که در یک مطلب جا بشن اما ما سعی کردیم 6 تا از این اشتباهات بنیادین رو اینجا بیان کنیم:
1.نادیده گرفتن تجربه.
Google و Facebook با دامنهی تأثیر گستردهای که دارن، هر روز این ذهنیت رو القا میکنن که داستان اکثر افراد موفق، از دانشگاهها شروع شده. اما در واقعیت، متوسط سن افراد موفق در کسبوکار، 40 سال هست که خیلی با سن فارغالتحصیلی فاصله داره. این تفکر، تشکیل یک تیم از نیروهای جوان و بیتجربه، نادیده گرفتنِ شبکهی ارتباطات افراد مختلف و همچنین پول و سرمایه که هر دو با گذشت زمانِ زیاد حاصل میشه رو مناسب قلمداد کرده و اینها رو به عنوان مسیر رسیدن به موفقیت ترسیم میکنه.
2.لزوم شروع فعالیت در یکی از شهرهای استارتآپی برای تضمین موفقیت.
در فضای مجازی و شاید روزنامهها و مجلات، لیستی از شهرها به چشم میخوره که به عنوان برترین مکانها برای شروع یک کسبوکار در سال مشخصی معرفی شدن. این شهرها با توجه به امکانات و تسهیلاتی که برای استارتآپها فراهم میکنن انتخاب شدن و همین موضوع کارآفرین ها رو به این فکر میندازه که برای موفق شدن در کسبوکار، باید حتما کارشون رو از اونجا شروع کنن. اما راهاندازی کسبوکار مثل کار بازیگری نیست، که خودتون رو تو چشم قرار بدید تا بیان سراغتون یا توسط مربیهای حرفهای در مکانی مخصوص اون کار آموزش ببینید. بیشتر استارتآپهای موفق از دو جا متولد شدن: 1. شرکتهای نوآور و 2. دانشگاههای نوآور. پس اگه برای موفقیت یا توی یک شرکت نوآور مثل Facebook باید کار کنید یا تو دانشگاهی تحصیل کنید که برای کار شما احترام قائله و بتونید به راحتی مالکیت معنوی کارتون رو از آن خودتون کنید.
3.اگه دارید تمام چیزهایی که تو کتابها گفتن رو مو به مو پیاده میکنید، تبریک میگم! داریدبه صورت بنیادین شربت شهادت رو مینوشید!
ایستادن روی پای خود همیشه بهترین گزینه نیست بلکه گاهی اوقات اشتباهی بنیادین است. استفاده از کمترین امکانات و استخدام کمترین تعداد نیروی لازم برای صرفهجویی در هزینهها، ضامن دوام و موفقیت شما نیستن، و همچنین مشتریها، تمام اون چیزی نیستن که باید راجع بهش فکر کنید. ماهیت استارتآپ و کارآفرین ، نوآوری هست. یعنی ارائهی یک چیز جدید که کسی قبل از شما سراغش نرفته. اگه دارید کاری رو شروع میکنید که تکراریه و مشابهش وجود داره، این دیگه اسمش استارتآپ نیست. اگر هم دارید کاری منحصر به فرد و متمایز انجام میدید، اینقدر خودتون رو مقید به کتابها نکنید.
4.سالهاست که افراد موفق در کسبوکار به این نتیجه رسیدن که بهترین سرمایهی یک استارتآپ، بازاریابی هست.
نه تبلیغات کوتاهمدت برای جذب مشتری، مثل حراج یا فروش ویژه، و نه تبلیغات بلندمدت، بلکه بازاریابی! یعنی تحقیق و بررسی واقعی در بازار. علت شکست استارتآپ ها اکثرا، تموم شدن پول، ارائهی محصول یا خدمات نامناسب، نداشتن درک صحیح از مشتریها، نادیده گرفتن فضای رقابت و … هست که برطرف کردن تمام این مسائل در حوزهی بازاریابی قرار میگیره. اگه بازاریابتون این کارها رو انجام نمیده، باید اخراجش کنید. اگه شما ازش انتظار دارید فقط براتون کاربر (Lead) جمع کنه، خودتون باید اخراج بشید! اگر هم بدون انجام هیچ کدوم از این کارها، چیزی تولید یا ارائه کردین که دیگه هیچی .. جمع کنید برید خونهتون! بازاریابی اولین کاریه که باید انجام بشه.
بازاریابی مشخص میکنه آیا شما باید تبلیغ کوتاه مدت انجام بدین یا نه و اصلا چه زمانی برای این کار مناسبه. وقتی طرف میاد میگه: “میخوایم تبلیغات تو رسانههای اجتماعی رو شروع کنیم ببینیم چی میشه”، از همین جمله ش میشه فهمید کارش به کجا ختم میشه!
5.تکنولوژی و استارتآپ ، به خودی خود، صنعت نیستن!
اگه هدفتون اینه که تو کار تکنولوژی یا استارتآپ باشید، باید بگم دارید فقط منابع و وقتتون رو تلف میکنید. همهی شرکتها دارن با تکنولوژی کارشون رو پیش میبرن و استارتآپ هم فقط یک مرحله هست و باید ازش عبور کنید. شما در محاصرهی شرکتهایی هستین که در حوزهی فعالیت مشترک با شما هستن و باید از بین اونها به عنوان تیمی حرفهای، با همکاری، یادگیری از همدیگه، هم افزایی استعدادها و… بتونید سرمایهگذارها و رسانهها رو متوجه خودتون کنید.
این اشتباه نه تنها یه اشتباه بنیادین در راه اندازی استارتاپ است بلکه ممنکن است زندگی شما رو به کلی مختل کند.
6.ساخت MVP مساوی نیست با ساخت یک نمونه اولیه که نشون دهندهی توانایی شماست.
واژهی کلیدی در مفهوم MVP، Viable به معنای قابل دوام یا ماندنی هست. یعنی محصولی با کمترین امکانات ممکن که قابل فروشه و حیاتش در بازار رو به خطر نمیافته. MVP نشون میده آیا مردم این محصول رو میخوان یا نه و اینکه حاضرن براش پول خرج کنن. همچنین بهتون اجازه میده محصول نهاییِ در ذهنتون رو بارها آزمایش کنید، بدون اینکه مجبور باشید هر بار از اول اون رو بسازید. کوچک ترین نسخه از اون چیزی که در ذهنتون هست رو به بهترین نحو ممکن ساخته و همون طور که هست اون رو بفروشید – اگه خریدار نداشت، دیگه خودتون رو با اضافه کردن ویژگیها و امکانات اضافی خسته نکنید چرا که اونها چیزی رو تغییر نمیدن.
این مطلب شاید شما رو وادار به فکر کردن درباره باقی اشتباهات بنیادین که اینجا گفته نشده بکنه در اون صورت خوشحال میشیم با ذکر اونها در بخش نظرات، ما و بقیهی خوانندگان رو مطلع کنید.