در مقاله مفهوم درست بازاریابی با تعدادی از باورهای غلط درباره بازاریابی و همچنین برخی نقطه نظرها درباره بازاریابی آشنا شدیم حال در این مقاله به نقطه نظر جدید درباره بازاریابی میپردازیم.
بیاید از این دید به بازاریابی نگاه کنید: بازاریابی باید فروش رو از معادلات حذف کنه.
موفقترین نوآوریها و شرکتها هیچ وقت کسی رو دنبال شما نفرستادن که بهتون چیزی بفروشه:
- مثلا Apple یکی از موفقترین شرکتها در دنیا محسوب میشه. آیا تا حالا کسی رو فرستادن که بیاد شما رو برای خرید محصولشون متقاعد کنه؟
- یا Toyota که از بهترین شرکتهای اتومبیل سازیه … درسته که وقتی تو نمایندگی فروش این شرکت هستین، فروشندهها سعی میکنن محصولات رو به شما معرفی کنن تا بخرید … اما اصلا کی به شما گفت برید داخل گالری محصولاتِ Toyota؟ این یعنی حذف فروش!
- GoogleAnalytics، Adwords، Android … شما به همهی اینها نیاز دارید پس احتیاجی به فروشنده نیست
- FaceBook، Amazon، WhatApp از دیگر مثالهای این جور محصولات هستن.
کسی از طرف این شرکتها با شما تماس نمیگیره که محصول رو به شما معرفی کنه و چیزی به شما بفروشه.
اونها مشتریان و خواستههاشون رو میشناسن و میدونن چه محصول و خدماتی رو به چه روشی ارائه بدن تا مشتریها دنبالشون بگردن.
اینکه شرکت مجبور باشه برای فروختن محصول بره سراغ مشتریها تا اونها رو مجاب به خرید کنه، این چیزی جز شکست نیست. شما زمانی مجبور به این کار میشید که محصولتون، مطلوب مشتریها نباشه.
مثالش میتونه صفحات خورشیدی باشه. که به تازگی در ایران شروع به فروش عمومی کردن، صفحات خورشیدی از بهترین نوآوریهایی محسوب میشه که به بدترین نحو بازاریابی شده. اگه کسی بخواد روی پشت بام خونهش، صفحات خورشید نصب کنه، اصلا نمیدونه چجوری کار میکنه، چقدر هزینه داره، با نصبش چقدر سود میکنه، میتونه خودش انجام بده یا نه و … . در این صنعت چون هیچ کاری در راستای خواستهها و سفارشات خاص مشتریان انجام نمیشه، تمام فعالان این صنعت فقط روی مسئلهی فروش تمرکز کردن. در نتیجه هیچ برند یا شرکت خاصی به صورت سرشناس در این زمینه پیشرو نیست. تا حالا با یک فروشندهی صفحات خورشید، نمایندگی محلی فروش، یا نصاب اونها صحبت کردید؟ هیچ کدوم پاسخ مشخص و قاطعی برای سؤالات شما ندارن.
من به عنوان یک مشتری، این محصول رو میخوام و برای خریدش به یک قیمت معقول در بازار آمادهام اما … این صنعت نمیتونه خواستههای من رو برآورده کنه.
حتی بعضی از مؤسسان به فروش به عنوان محلی برای سرمایهگذاری فکر میکنن، نه به عنوان یکی از هزینههای کسبوکار. مثلا این کار رو در واکنش به شکست در ارائهی یک محصول/ارزش جدید به بازار انجام میدن.
اگه میخواید به فروش بپردازید این کار رو به منظور یافتن روشی برای حذف فروش از معادلاتتون انجام بدید.
حتی ممکنه مجبور شید افرادی رو برای فروش استخدام کنید و به عنوان یک استارتآپ در مراحل اولیه تا80% بهشون کمیسیون بدید. درآمد ناچیز این کار نباید شما رو ناامید کنه بلکه باید از نتیجهی کار اونها و بازخوردهایی که براتون فراهم میکنن، برای پیدا کردن راهی برای تصاحب بازار بدون تلاشی برای فروش ، استفاده کنید.
احتمالا متوجه شدید که در این مرحله از استارتآپ، استخدام تیم فروش و هزینه کردن برای اون رو نباید بذارید به حسابِ فروش، بلکه این قسمتی از بازاریابیه. شما دارین مشتریها رو کشف میکنید. این راهی برای فهمیدن نحوهی خلاصی از فروشه، بنابراین اگه به عنوان یک منبع درآمد بهش نگاه کنید، شکست میخورید.
به این میگن سرمایهگذاری در بازاریابی و نه فروش :
- جذب یا استخدام یک تیم حرفهای که با صنعت شما و شرکتهای فعال در اون زمینه، آشنایی داره
- تأمین بودجه برای افزایش آگاهی و تقاضا در جاهایی که احتمالا برای محصول شما مشتری وجود داره
- اختصاص سرمایه به ایجاد تجربه کاربری خوب، برند و محصولی که مطلوب مردم باشه
اینها هزینههای بازاریابی هستن و نحوه تخصیص بودجه و مدیریت اونهاست که میتونه شما رو در صنعت مورد نظر نسبت به رقبا متمایز کنه، برای شما مشتری فراهم کنه و هزینههای فروش رو به کمترین مقدار برسونه. حالا با این حرف ممکنه به فکر استخدام یک مدیر فروش افتاده باشید، فکر میکنم مقاله ارزیابی مدیر فروش در مصاحبه بتونه بهتون در این زمینه کمک کنه.